خط و نقد ؛ شرحی بر فیلم دکتر استرنج لاو
فیلم “دکتر استرنج لاو” نام دیگری نیز داشت:”چگونه یاد گرفتم از بمب نترسم وعاشقش باشم”. این فیلم در سال 1964 توسط استنلی کوبریک ساخته و اکران شد. داستان ماجرا از رقابت تنگاتنگ آمریکا و شوروی در آن سالها الهام گرفته شده است.
هر دو طرف تمام تلاش خود را نموده اند که سلاح های خود را قوی تر و گسترده تر نمایند. کار تا جایی پیش رفته که شوری دستگاهی به نام “ماشین روز قیامت” تولید نموده که بلافاصله پس از کوچکترین اقدام نظامی علیه شوروی بصورت خودکار فعال می شود و تمام حیات را بر روی زمین به پایان می رساند.
رقابت با کمونیسم
نکته بسیار جالب این است که چنین پروژه هایی در آنزمان کاملا مورد بررسی بوده است، اما اصل ماجرا این نیست. داستان عملا جایی آغاز می شود که فردی از فرماندهان بالا رتبه نیروی هوایی آمریکا به 34 بمب افکن حامل سلاح های اتمی دستور می دهد که به سرعت اتحاد جماهیر شوروی را بمباران اتمی نمایند.
اتاق جنگ با حضور اعضا و رئیس جمهور آمریکا تشکیل می گردد. آنها در بررسی ها متوجه می شوند که این نیروی خود سر با توجه امکانات و بررسی ها و دستوراتی که در طراحی سیستم دفاعی آمریکا به کار رفته این امکان را بدست آورده که چنین عملی را انجام دهد.
سیستم حکومت دمکوراتیک در آمریکا تمام تلاشش را برای پیروزی در رقابت با کمونیسم را بکار برده است. به همین دلیل انواع نقشه ها و طرح ها را برای انواع حالات ممکن طراحی و آماده نموده است.
سیستم در معرض تهدید
حال خود سیستم در معرض تهدید ناشی از همین تهدیدات امنیتی خود قرار گرفته است. فردی که دستور حمله را صادر کرده در سخنانش به ارائه نطق هایی بر علیه کمونیسم و اینکه حتی آبی که می خورد در معرض خطر کمونیست ها است می پردازد و نشان می دهد که سیستم برای اینکه او را وفادار به سیستم سرمایه داری کند چگونه مغز او را شستشو داده و از او فردی با قابلیت باور کامل به سرمایه داری ساخته است.
تمام آنچه روئسای جمهور دو کشور به هم می گویند این است که “من متاسفم” و طرف دیگر پاسخ می دهد که “نه من بیشتر متاسفم”
وی با تمام وجود باور دارد که جهان باید از کمونیست ها پاک شود تا سیستم سرمایه داری بر جهان حکمفرما گردد. اما در اتاق جنگ رئس جمهور آمریکا و شوروی تلفنی با یکدگر صحبت و حال و احوال پرسی می کنند.
وزیر جنگ نیز درون اتاق جنگ تماس تلفنی دارد. پشت خط معشوقه ی اوست که تماس گرفته و از بی خوابی اش اطلاع میدهد و از او می خواهد که سریعتر جلسه را تمام کند و نزد او برود.
من متاسفم
تمام آنچه روئسای جمهور دو کشور به هم می گویند این است که “من متاسفم” و طرف دیگر پاسخ می دهد که “نه من بیشتر متاسفم” وزیر جنگ نیز می گوید حال که این اتفاق افتاده و ما توانایی کنترل و جلوگیری از آنرا نداریم بیاید با یک حمله مجدد کار شوروی را یکسره نماییم تا بجای 200 میلیون نفر 20 میلیون نفر کشته شوند.
هواپیماها، بنا به دستور سیستم تمام ارتباط خود را با جهان بیرونی قطع نموده اند و برای لغو دستور فقط یک کد 3 رقمی را می توانند از موجی خاص دریافت کنند که این کد را نیز فقط همان فرد تندرو که دستور را صادر نموده در دست دارد.
یک یانکی آمریکایی!
تیم های پروازی درون هواپیما بعد از شنیدن این خبر آماده حمله می شوند. خلبان کلاه کابویی برسر می گذارد و همه آدامس می جوند. خلبان درست به مانند وزیر جنگ از این وضعیت به شدت راضی است.
او یک یانکی آمریکاییست که از کشتن لذت می برد. این دو فرد حتی از آنکس که این دستور را داده کمتر احساس اضطراب می نمایند. همه آنها که مرتب در اتاق جنگ نشسته اند مغز های سیستم نیستند بلکه وفادار ترین ها به سیستم اند. یا مثل خود دکتر استرنجلاو که او هم در آنجاست کسانی اند که به بهترین نحو خود را با سیستم و فرصت هایی که پیش می آورد انطباق داده اند.
در صحنه ای دیگر مردی که رمز لغو عملیات را حدس زده می خواهد از طریق تلفن سکه ای با اتاق جنگ و رئیس جمهور تماس بگیرد و رمز را اطلاع دهد اما سکه هایش کم است.
جالب این است از میان تمام شخصیتهای موجود در فیلم دکتر استرنج لاو ، این فرد تنها کسی است که می اندیشد و باور کاملی به سیستم ندارد. او به مامور تفنگدار می گوید به آن دستگاه نوشابه سازی تیراندازی کن و سکه هایش را برایم بیاور.
تفکر غیر انسانی و جاه طلب سیستم آمریکایی
فرد پاسخ می دهد “متوجه هستی که اگر سکه ها را برایت بیاورم و نتوانی با رئیس جمهور صحبت کنی چه بلایی به سرت می آید؟ باید به شرکت کوکاکولا پاسخ بدهی”. هرچند شرایط بسیار وخیم است اما سیستم هنوز قدرتمند است و هنوز می تواند انسان ها را اسیر ومحدود نماید.
هواپیمایی که امکان دریافت دستورها از سیستم را ندارد کورکورانه به راه خود ادامه میدهد. آنها حتی یک ثانیه هم به انجام ندادن این عمل فکر نمی کنند. باور آنها کاملا یقینی و قطعی است. مسلما دلیل اصلی تربیت و بکار گمارده شدنشان برای این عمل نیز همین ایمان یقینی و پیروی بی چون و چرا از دستورات سیستم است.
در پایان فیلم دکتر استرنج لاو نیز در صحنه ای طنز مانند خلبان روی بمب اتمی می نشیند، کلاه کابویی خود را به نشانه لذت از این سوار کاری با بمب اتمی در هوا می چرخاند و جیغ لذت می کشد، درست به مانند کابوی هایی که همین حرکت را سوار بر اسب هنگام کشتار سرخپوست ها انجام می دادند.
پایان فیلم؛ آغاز جنگ اتمی
خلبان با افتخار و شادی جهان را به کام سیاهی می کشاند این سکانس نقد واضحی است به تفکر غیر انسانی و جاه طلب سیستم آمریکایی. سیستمی که همزمان با این فیلم به همین گونه با شادی و شوق به کشتار میرد در ویتنام افتخار می نمود.
حال که جنگ اتمی آغاز شده باید به فکر راه چاره بود. دکتر استرنج لاو که اساسا آماده پیروی از سیستم است می گوید با محاسبات من باید حدود 100 سال زیر زمین زندگی کنیم تا سپس برای آمدن به روی زمین شرایط زیستی آماده شود.
سفیر شوروی با شنیدن این فکر شروع می کند از امکانات و اطلاعات اتاق جنگ آمریکایی ها عکس بگیرد تا 100 سال بعد که روی زمین برگشتند بتواند رقابت با آمریکاییها را ادامه دهد.
وزیر جنگ آمریکا نیز همین مسئله را به رئیس جمهور آمریکا گوشزد می کند. در این میان دکتر استرنج لاو از شدت ذوق می تواند از روی صندلی بلند شود و فریاد می زند من می توانم راه بروم.
نوشته شده در سال 1392- آرشیو تحریریه خط و نقد
دسته بندی: